چهارشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۶

برای خدا انتها یی نیست

می گفت : آخرین دین است؛ آخرین پیامبر؛ آخرین اندوخته خدا، سپس انگشتانش را در گوشهایش فرو برد که: من نمی خواهم چیز دیگری بشنوم، برای من همین کافیست!!! و این داستان کهنه تاریخ، هر زمان که ظهوری جدید قدم به میان مردمان می گذارد، تکرار میگردد .

دلم از این همه بی انصافی به درد آمد. شاید اگر مرا ناامیدی، توانی باقی می گذاشت وترا خمودت، مجالی؛ برایت از این نکته می گفتم که برای خداوند آخری وجود ندارد و او محدود به هیچ حدودی نمی گردد و هیچ دین و آئینی نمی تواند آخرین باشد. اگر قرار بود دینی آخرین باشد، چرا خداوند مجبور شد تا تعداد محدودی از آنها را بفرستد؟ آیا به تمرین فن "ارسال رسل " مبادرت می ورزید تا در آن کار از مهارت کافی برخوردار گردد؟ آیا ادیان قبل ناقص بودند و خداوند در آن زمان نمی دانست چگونه دیانت کاملی بسازد؟ هیچ فکر کرده ای چرا همه ی ادیان، ببخشید اصلاح می کنم، پیشوایان همه ی ادیان، دیانت خود را آخرین دین می دانند؟ و آیا فکر نمی کنی فرستادن این همه پیامبران و تنوع احکام آنان فقط و فقط به دلیل تغییراتی است که انسان در مسیر تکامل خود پیدا می کند؟ آیا می توانی لباس کودک نوپا را به تن جوانی رشید کنی؟ به من بگو کدام معلم آخرین معلم توست و تو دیگربعد از او به معلمی احتیاج نخواهی یافت؟ یا کدام اکتشاف آخرین حد علم خواهد بود؟



امسال باران خوبی بارید و دشتها و باغها همه سیراب شدند. چمنزارها سرسبز، پستان گاوها پر شیر، ساقه های گندم به اندازه قد انسان و شاخه های درختان زیر بار میوه های آبدارو درشت تا زمین خم شده است. سال پر برکتی است. اما آیا سال دیگر به باران احتیاج نداریم و باران امسال برای همیشه کافیست؟

کاش می گذاشتند تا صدایم به گوشت برسد. تا به آنانی که نمی خواهند بین من و تو کلامی، حقیقت را روشن سازد می گفتی: مسندهایتان پابرجا؛ اما مرا رها کنید تا حقیقت را دریابم زیرا به فرموده خداوند در قرآن مجید موظفم اگر حتی از شخصی بدکار خبری از ظهور جدید شنیدم، راجع به آن تحقیق کنم، مبادا که از روی نادانی به قومی رنجی رسانم واز کرده خود نادم و پشیمان گردم. آنجا که می فرماید :

" یا ایهاالذین آمنوا ، اِن جائکم فاسق بنباءٍ ، فتّبیّنوا اَن تُصیبوا قوماً بجهالهٍ فتُصبحواعلی ما فَعَلتُم نادمین . "

سوره حجرات آیه 6

کاش قبول می کردیم که ما خداوند را زندانی محدوده افکار وآراء خود ساخته ایم . کاش از روی انصاف می پذیرفتیم او را بدانگونه می خواهیم که مشکلات ما را رفع و استنباطات ما را؛ آنهم به زعم ما ؛ توجیه کند. کاش می دانستیم تا زمانی که این زندانی آزاد نگردد ؛ شاهد حقیقت مجالی برای محفل آرایی دربزم مشورت نخواهد یافت.

هیچ نظری موجود نیست:


pharmacy magic