مرتضی احمدی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون گوینده رادیو دوبلور خواننده، محقق و نویسنده متولد تهران هشتاد و چهارساله است.
او با گشادهرویی در خانهاش را به رویم باز کرد تا با هم به گفتگو بنشینیم.
به جرات میتوان گفت شخصی نظیر مرتضی احمدی نمیتوان یافت که تا این حد درباره تهران و فرهنگ آن، هنرهای قدیمی رایج در تهران بتواند به شنونده اطلاعات دهد آن هم به گونهای که گذر زمان را احساس نکنی و از شیرینی کلامش سیراب نشوی. به گمان من آقای مرتضی احمدی خود یک کتاب است! کتاب مرجع درباره آنچه از تهران قدیم میخواهی بدانی.
حاصل گفتگوی ما در دو بخش تقدیم شما عزیزان میشود بخش اول به هنر روحوضی پرداختهایم و بخش دوم یک گپ خودمانی است در باره نوروز.
شما به عنوان یکی از پیشکسوتان هنر روحوضی این هنررا برای نسلی که آنرا ندیده چطور تعریف میکنید؟
من اعتقادم بر این است که هنرهای روحوضی با تلاش بسیار زیادی به اوج رسید خیلی روی آن زحمت کشیدند اولین کسی که روی این کار خیلی فکر گذاشت مرد با ذوق و خلاقی بود به نام احمد موید معروف به "باشی" همه به نام باشی او را میشناختند. چون کار روحوضی در سطح خیلی پایینی اجرا میشد این مرد خلاق آمد و طرحهایی ارائه داد.
پیشترها نمایشها گوشه اطاق گوشه حیاط اجرا میشد تماشاچیان کاملا" مسلط نبودند به نمایش، باشی آمد و نمایش را روی حوض کشاند بدین صورت که روی حوض وسط حیاط را با تختههای بزرگ میپوشاندند و روی آن فرش پهن میکردند بدینگونه مردم دور حیاط که مینشستند کاملا" به مرکز حیاط (حوض) مسلط بودند. و نوازندهها هم در کنار حوض مینشستند یک اطاق هم به آنها میدادند به نام صورتخانه که برای چهرهپردازی و تعویض لباس بکار میرفت از آن تاریخ این نمایشها به نام هنرهای روحوضی یا تخته حوضی شهرت پیدا کرد. این مرد خیلی با سلیقه و با ذوق بود برای لباسها فکری کرد صندوقهای مخصوص برای قرار دادن لباسها در نظر گرفت. نظم و ترتیبی به کارهاشان داد بعد دسته جات روحوضی را درست کرد که شامل سیاه بود سیاه درنمایش رو حوضی از اهمیت خاصی برخوردار بود یک عده بودند شل پوش یک عده شاه پوش یک عده وزیر پوش... اینها اصطلاحاتی بود که برایشان در نظر گرفت.
تمام کارهای گروه بدیههسازی بود اینها نمایشنامهای نداشتند که بخوانند تمرین کنند و اجرا کنند و عجیب اینجا بود که درست همان آغاز برنامه سردسته به آنها میگفت که مثلا" امشب یوسف و زلیخا را اجرا میکنیم تمام با بدیهسازی کار میکردند و شگفتآور اینکه حتی یک نفر از اینها یک بار تپق نمیزدند یا اشتباه نمیگفتند. در کارهای رو حوضی ارکستر بود رقص بود خواندن بود نوازندگی بود یواش یواش طوری شد که مردم خیلی به اینها علاقمند شدند و روز به روز دستهجات روحوضی اضافه میشد. در ابتدا چند گروه معروف داشتیم یکی گروهی که سر دسته آن اکبر سرشار بود. دسته دیگر گروه نصرالله سیبیل، دسته دیگر گروه عباس موسس بود.
اینها گروههای گردن کلفتی بودند فعال بودند و هنرمندان به نامی در گروهشان فعالیت میکردند بطوری که هنر روحوضی به اوج خودش رسید. ولی با کمال تاسف میتوانم بگویم وزارت فرهنگ و هنر نسبت به این هنر بیتوجهی کرد حتی صدمه زد. من میتوانم بگویم کودتای بیست و هشت مرداد کودتای نظامی سیاسی نبود کودتای فرهنگی بود از آن تاریخ به بعد به دستههای رو حوضی بیتوجهی شد بخصوص وزارت فرهنگ و هنر صدمه زیادی به آنها زد، گروهها را منزوی کرد خانهنشین کرد، برای بعضی هم حقوق ماهانه ناچیزی تنظیم کرد و خانه نشینشان کرد و کارهای رو حوضی ما به اینصورت ضغیف و فقیرانه درآمد که میتوان گفت تقریبا" اثری از آن نمانده و اگر باز هم بیتوجهی شود خواه ناخواه از بین خواهد رفت. من تنها کاری که توانستم برای این هنر بکنم کلیه ترانههای روحوضی را جمعآوری کردم در کتابی با نام "کهنههای همیشه نو" نزدیک هفتاد ترانه است همانجا هم تاریخچهای از روحوضی نوشتم تا آنجا که توانستم این کار را کردم.
الآن هم دارم مینویسم تاریخچه پیش پرده خوانی را مردم ندارند تاریخچه ضربی خوانی را مردم ندارند تاریخچه کوچه باغی را مردم نمیدانند چه بوده و چرا این اسم را روی آن گذاشتند. متاسفانه نسل گذشته چیزی برای ما نگذاشتند و ما داریم نفرینشان میکنیم و من به رفقای خودم میگویم هر چه دارید روی کاغذ بیاورید حالا مطبوعات چاپ نکنند یا اجرا نشود ولی اینها باید بماند چون با مرگ هر کدام از ما مقدار زیادی از این هنرها از بین خواهد رفت. من تا آنجا که توانستم این کارها را کردم چیزی هم نمانده نوشتن تایخچهها تمام شود خدمت کوچکی کردم، ولی متاسفانه هر وقت یادم میافتد که هنر روحوضی تا این حد مظلوم واقع شده و تا این حد ضعیف شده و به گوشهای پرت شده واقعا" متاثر میشوم.
مرتضی احمدی در کنار سماوری که متبرک میخواندش، یادگاری از مادر
نمیخواهید اقدامی کنید برای زنده نگاه داشتن این آثار که علاوه بر مکتوب کردن این آثار که جمعآوری کردید با ارکستر هم اجرا و ضبط شود و در اختیار مردم قرار گیرد، چون اینها با شنیدن حسشان القا میشود.
ما اقداماتی کردیم البته جدی نگرفتیم به دلیل اینکه باز هم داریم از گوشه کنارها این اشعار را پیدا و جمعآوری میکنیم. از مردم هم خواهش کردیم که هر چیزی که میتوانند برای ما بفرستند. الآن باز هفت هشت تا جدیدا" اضافه شده باز دنبال بقیهاش هستم و امیدوارم اگر همهشان را پیدا کردم تمام شد این تقاضا را از وزارت ارشاد خواهیم کرد که اجازه دهند، همه را ما بخوانیم ضبط کنیم بگذاریم در آرشیو یا وزارت ارشاد یا تلویزیون بالاخره اینها نگهداری شود. من میتوانم ادعا کنم که اگر من بمیرم دیگر کسی نیست اینها را بخواند بارها و بارها گفتم این هنر روحوضی و پیش پرده خوانی و کوچه باغی متعلق به تهران است.
اصلا" مال تهرانه مال هیچ جای دیگر نیست. اگر هم در شهرستانها اجرا میشود از تهران گرفتهاند با تغییراتی روی ذوق محلی خودشان اجرا میکنند و باید هر کسی که میخواهد اینها را بخواند، صدای خوبی داشته باشد باشد، بچه جنوب شهر تهران باشد، فرهنگ تهران را بشناسد، البته برای انجام این کار سرمایهی زیادی میخواهد که من ندارم؛ مگر وزارت ارشاد یا تلویزیون این کار را بکند اینها یک سرمایهگذاری میخواهد و من به تنهایی نمیتوانم و از نظر مالی قادر نیستم.
شما با موزهای کردن این هنر موافق هستید؟ ماندگارتر نمیشد اگر به همان شکل مردمی هر کسی در خانهها اجرا میکرد؟
از زمانی که تلویزیون و رادیو آمده و بخصوص ماهواره، اینها که همه هست مردم بیشتر به اینها توجه دارند به آن گونه کارها توجه ندارند و ضمنا" اگر ما بخواهیم اینها را زنده کنیم با کدام تئاتر؟ با کدام سالن در واقع! ما سالن برای تئاتر معمولیمان نداریم تمام هنرپیشههای تئاترمان بیکار هستند. ما نمیتوانیم کاری بکنیم مگر دولت یک فکری کند وزارت ارشاد کاری کند چون این کارها مربوط به وزارت ارشاد است.
چه کسانی از نمایش سنتی روحوضی به تئاتر راه پیدا کردند؟
الآن دیگر آنها نیستند متاسفانه، فوت کردند مرحوم اصغر تفکر قهرمان کمدی کشور چند وقت کار رو حوضی کرده بود آن موقع تئاتر که نبود اینها هم که عاشق بودند مجبور بودند عشق و علاقهشان را تخلیه کنند. مرحوم احمد دهقان که بعدها صاحب تئاتر تهران شد، عنایت الله خان شیبانی، اکبر دستفرد، صادق بهرامی... همه اینها متاسفانه فوت کردند. اکبر دستفرد یکی از هنرپیشگان بسیار خوب ما بود، مرحوم هوشنگ سارنگ بود. واقعا" دیگر کسی نتوانست جای اینها را پر کند. اینها همه کار روحوضی کرده بودند اما خانمها نه! به علت اینکه آن زمان بطور کلی زن در هنر روحوضی و حتی در تئاتر اولیه جایی نداشتند. جوانهای زیبا و خوش هیکل نقش زن را بازی میکردند، که به نام "زن پوش" معروف بودند، که الآن هم نگاه کنید در مراسم تعزیههای ما زنها مرد هستند؛ یعنی مردها نقش زن را بازی میکند. آن موقع هم مردهای جوان خوشگل را آرایش میکردند، لباس زنانه میپوشیدند و رل زن را بازی میکردند. من به یاد ندارم خانمهای هنرپیشه کار روحوضی کرده باشند.
عکسی از جوانی مرتضی احمدی
شما خودتان کار رو حوضی را از کی شروع کردید و شروع آن به چه شکل بود؟
من کار روحوضی اصلا" نکردم من تماشاچی بودم، بیننده بودم. من از کودکی به این کار علاقه داشتم و چون صدای خوبی داشتم و بارها هم گفتهام که مادر من صداش بسیار خوب بود. هر وقت مادرم برای برادر کوچکم لالایی میخواند من مینشستم به مادرم نگاه میکردم و با او میخواندم. این است که من از همان کودکی گرایش پیدا کردم به کار هنری. بزرگتر هم که شدم همینطور علاقمند بودم.
هر جا در محلهمان عروسی بود و مطرب دعوت میکردند من به هر طریقی بود میرفتم و تماشا میکردم. آن موقع هم رسم بود وقتی مهمانها و مطربها میآمدند، همسایهها میرفتند روی پشت بامها من هم یکی از آنها بودم. اگر در محله خودمان بود که خب خانواده ما هم قدیمی بودند و مورد احترام بودند، من را دعوت میکردند ومیبردند پیش مهمانها. از همان موقع من دنبال اینها بودم و تقریبا" میتوانم بگویم که حدود سی و چهار سال پیش به این فکر افتادم که این ترانهها را جمع آوری کنم. از همان موقع شروع کردم به مرور توانستم اینها را جمع آوری کنم بروم سراغ تاریخچه هنر روحوضی و متاسفانه بیشتر مطربهایی که روحوضی کار میکردند فوت کردند چند تا از آنان به شهرستانها رفته بودند که رفتم پیداشان کردم با آنها مصاحبه کردم، جمع آوری کردم با خودم آوردم. همه ما تئاتریها به این هنرمندان روحوضی بخاطر تسلط کاریشان خیلی احترام میگذاشتیم خب آنها هم ما را دوست داشتند و به ما احترام میگذاشتند.
مطربهایی که رو حوضی کار میکردند چه سازهایی مینواختند؟
کمانچه، قرهنی، ویلن، تار، تنبک، داریه زنگی.
آیا نمایش رو حوضی در ایام نوروز به اوج خودش میرسید؟ ایام نوروز چه تفاوتی داشت با دیگر ماههای سال؟
هیچ فرقی نمیکرد. خب البته اگر چنانچه ایام عید دعوتشان میکردند تبریکی به تماشاچی میگفتند اشاراتی به نوروز میکردند ولی برنامه خاصی برای نوروز نداشتند.
ادامه دارد... (منبع)
مرتضی احمدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر